حدیثحدیث، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

حدیث عشق

اولین پارک

چون هوا اکثرا سرد میشد یا گاهی وقت نمیشد حدیث اولین بار رفته پارک در حال خوردن هندونه 28 تیر93   ...
6 مرداد 1393

عشق من

اینجا خونه مامان جونم حموم کرده رفته تو خواب ناز برای اینکه صفحه ی اول زیاد شلوغ نشه ادامه ی عکسات تو ادامه ی مطلب هستش اینجا رفتیم باغ داییم چون هوا سرد بود حدیث تو اتاق مونده حدیث اولین بار موهاشو با کش بسته   تا عکس اخری اولین ماه رمضون حدیث و مهمونی های مختلف ...
6 مرداد 1393

تمام هستی ام حدیث

  سلام حدیث خانوم تو همه چیز من و بابایی هستی ولی چون خیلی وقتها ناراحتی میکنی نمیرسم بیام اینجا با این همه عاشقتم ...
6 مرداد 1393

سالگرد اقاجون

سلام عزیز دلم شرمنده که دیربه دیربرات پست میذارم اخه وقت نمیکنم عزیزم کلا که با خواب مشکل داری.نه خرداد اولین سالگرد اقاجون بابای وحیدبود.پارسال که اقاجون فوت کرد توهنوزنبودی . صبح امادت کردیم به همراه بابا وحید و رفتیم سرخاک وادی رحمت  به خاطراینکه ترسیدم سرمابخوری تو ماشین نگهت داشتم دخترخوبی بودی اذیتمون نکردی عصرهم برامراسم نبردمت خاله پریسا اومد ازت مواظبت کرد شامم رفتیم غذا خوری که اونجاهم  فقط خوابیدی.   خیلی دوست دارم دخترگلم ...
6 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حدیث عشق می باشد